ارتباطات بین فرهنگی

Intercultural Communication

ارتباطات بین فرهنگی

Intercultural Communication

درباره بلاگ
ارتباطات بین فرهنگی

استاد سعیدرضا عاملی
درس ارتباطات بین فرهنگی
دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
.
ارتباط میان مردمانی که ادراکات فرهنگی و نظام نمادهایشان به اندازه‌ای گوناگون است، که می‌تواند در جریان ارتباط، ایجاد اختلال نماید، ارتباطات میان‌فرهنگی نامیده می‌شود.

آخرین مطالب
امروزه دانشمندان علوم اجتماعی ،مباحث فرهنگی را به عنوان یک از موضوعات مهم در کانون توجه و مطالعات خود قرار داده اند . کما اینکه آنان تعاریف متفاوتی نیز از فرهنگ ارائه داده اند. مردم دنیا در طی سالیان سال زندگی بر روی کره خاکی ، فرهنگ های متفاوتی داشته اند که بر آمده از تلاش و کوشش آنان دردست یابی به نیازهایشان در طول زمان بوده و از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده است . یکی از ویژگی های فرهنگ ، دگرگونی آن در سایه آموزش پذیری و یا انتقال پذیری است ، که در پی مهاجرت ها و جا به جائی مردم در سرتاسر این کره خاکی ، دگرگون شده و یا انتقال یافته است . اکنون در قرن بیست و یکم ، و در عصر کوچک شدن دنیا ، مردم به دنبال دست یابی به زندگی بهتر ، ادامه تحصیل ، یافتن کار ، کسب در آمد مناسب ، رسیدن به دنیائی با شرایط متفاوت ، انجام امور بازرگانی و تجاری ، و حتی گردش و تفریح و خوش گذرانی ، به اقصی نقاط دنیا سفر یا مهاجرت می کنند و فرهنگ ، آداب و رسوم خود را نیز به همراه می برند. در سایه این جا به جائی ها و مطالعات ، فرهنگ ها جایگاه و اهمیت خود را در مباحث اجتماعی باز یافته اند و حتی به عنوان یکی از عوامل توسعه نیز قلمداد شده و مورد تاکید قرار گرفته اند. در این مقاله سعی شده است تا با نگاهی به موضوع عوامل تشکیل دهنده فرهنگ ها ، (نمادها-زبان –ارزش ها- هنجارها-موضوعات مادی) شوک فرهنگی وجریان انتقال فرهنگ در سایه مهاجرت ها ، تضادهای فرهنگی ، فرهنگ متعالی و عامه ، خرده فرهنگ ها ، و بحث مهم چند فرهنگی اشاره کنیم و نقش هر یک را مورد مطالعه قرار دهیم.

در حال حاضر هفت بیلیون نفر بر روی کره زمین‌ زندگی‌ می کـننـد . یـک صــد ســال گذشته ، به عنوان قرنی که بالاترین میزان رشد جمعیت جـهان را‌ داشـته‌ ، شـناخته‌ شـده است . فقط در طی ٣٨ سال گذشته جمعیت جهان دو برابر‌ شده‌ و از‌ سه بیلیـون نفـر بـه بیش از هـفت بـیلیون نـفر رسیده است . تمامی این از‌ هفـت‌ بیلیـون‌ ویـک صـدو شصـت میلیون نفر جمعیت کـره زمـین ، هر یک به تنهائی عضوی از‌ ایـن‌ جامعـه بـزرگ انسـانی هستند. بنابراین تفاوتهائی که در میان مردم جهان وجـود دارد‌ ، لذتـ‌ حـل‌ کردن این معمـا را از بین می برد وحتی گاهی ممکن است ورود به‌ کنه‌ بـرخی از این مـسائل فـرهنگی ، مـا را پشیمان کند. بسیاری از این تفاوت‌ ها‌ ، فرهنگی‌ هسـتند کـه در ظـاهر گـاهی بسـیار ساده نـمود پیدا مـی کـنند. چانچه بخواهیم از واژه‌ فرهنگ‌ یک مفهوم تحلیلی ارائه دهـیم ، بعید به نظر می رسد که بـتوان‌ فـقط‌ روی‌ تعریفی که تمامی ابعاد آن را در بر داشته باشد ، توافق شود. چرا که واژه‌ فـرهنگ‌ ، یکـ‌ واژه چـند گفتمانی است . ریموند ویلیـامز آن را واژه ای می داند‌ که‌ بیشترین پیچیدگی را دارد(تراسبی، ١٣٨٥:٥٥) و رابرت بارفسکی معتقد اسـت کـه تلاش های معطوف به‌ تعریف‌ فرهنگ ، شبیه « تلاش برای به دست آوردن بـاد » اسـت (اصـغرتاش .عـبدالرضا -فرهنگ‌ و تعاریف‌ . وبلاگ مدیریت فرهنگی) . به تـدریج کـه فرهنگها‌ در‌ کشورهای‌ مختلف دنیا شکل می گـیرند ، مـی توان‌ آنهـا‌ را در ٥ بخـش بـزرگ طبقه بندی کرد: نمادها و نشانه ها، زبان ، ارزش هـا‌، هـنجارها‌، مـوضوعات مادی.
 

نمادها و نشانه ها‌ :بشر‌ تنها مخلوق‌ جهان‌ نیست‌ که فقط او دنیا را احاطه‌ کرده‌ بـاشد ، بـلکه تـنها اوست که می تواند حقیقتی از معانی را برای‌ خـود‌ بسـازد ، بنـابراین مـردم ، عـناصری را در‌ قـالب سمبل ها ونشانه‌ ها‌ برای خـود مـی سـازند .سـمبل‌ هـا‌ یعنـی اینکـه هرچیزی معنای خاص خـودش را دارد و بـرای مردمانیکه دارای اشتراک فرهنگی‌ هسـتند‌ ، این علائم وسمبل ها شناخته‌ شده‌ است‌ .یک سوت زدنـ‌ ، یا‌ یـک دیـوار نـوشـته ، یـا‌ یـک‌ چراغ قرمز چشمک زن و یا یک مشت گره کـرده در هـوا ، هـمگی علائمی با‌ مفاهیم‌ خـاص هستند. ظرفیت هـای بـشری که‌ این‌ گونه علائم‌ را‌ خلق‌ و آنهـا را بتـدریج دسـتکاری‌ مـی کنند ، بازتابی از معانی مـختلف در بـر دارند که ما بدانها وابـسته ایم .هـمان‌ نماد‌ هــائی کــه قـبول داریم و بدان احترام‌ می‌ گذاریم‌ . هرچند‌ کـه‌ گـاهی بـا تعصـب‌ خـاص‌ مواظبـت مـی کنیم تا کسانی از آنها در جاهای مختلف بـطور نـا مناسب استفاده نکنند.، اما‌ بعضا‌ اینـ‌ بـی توجهی و یا‌ بی‌ احـترامی‌ بـه‌ نشانه‌ ها‌ رخ می دهد ، مـانند لگـد مال کردن پرچم یک کشـور در تظاهرات بر علیه آنها و یا آتش زدن تصاویر شخصیت های سـیاسی و مـذهبی و غیره . با ورود به‌ یک شهر یا جـامعه نــا مــانوس نیـز مـی تــوانیم تــا حـدودی قـدرت نمادهـا رادریابـیم . شـوک فرهنگی حاصل شده ، ما را در درک معانی و خواندن وفهمیدن مطالـب و یا همه آن چیزهائی‌ که‌ ما را احاطه کـرده اســت ، درگیـر مـی کنـد ودر چنـین شـرایطی احـساس مـی کنیم کـه انـگار گـم شده ایم و ازانجام هرگونه حـرکتی عاجزیم و حتـی از ایـن حالت ممکن است‌ دچار‌ هراس شویم .

نـمادهای فـرهنگی نیز‌ در‌ کـنار سایر دگرگونی هائی که در پیرامون ما اتفـاق مـی افتـد ، دچار تغییر می شوند . شلوار جین (Lee) نزدیک بـه یکصد سال است که بـه بـازار عرضـه شده که‌ در‌ ابتدا بـه عـنوان لبـاس ارزان قیمت برای کارگرانی که عمـلا کـار فیزیکـی انجـام می دادند ، طراحی و تولید شـده بـود . در دوران سیاسـی لیبرالهـا در دهــه ‌ ‌٦٠ مــیلادی استفاده از‌ شلوارهای‌ جین‌ در میا ن دانشجویان دانشگاهها رواج‌ یافت‌ که‌ بسـیاری از آنـان با پوشـیدن این لبـاسها مـایل بودند تا متفاوت تر از بقیه باشند و یا به عنـوان دانشـجویانی که در‌ کنار‌ تحصیل‌ ، کارهای سخت فـیزیکی هم انجام می دهند ، معرفی‌ شوند‌ .یـک دهـه بعد طراحان لباس ، مدل های جـدیدی از لباسهای جین را با مـارک هــای مختلـف تولیـد کردند که‌ با‌ قیمت‌ های گران تر برای کسانی که مایل بودند شاخص تر‌ باشند ؛ به بازارها عرضه شد . امروزه استفاده از لباسهای جین بسیار عادی و معمولی شده و مـردم بـیشـتر به خاطر‌ راحتی‌ از‌ آن استفاده می کنند . در یک کلام ، نماد ها شرایطی را‌ برای‌ مردم فراهم کرده اند تا آنها بتوانند زندگی خـود را اداره کنند و قطعا بدون این نمادها‌ زندگی‌ برای‌ انسان های روی زمین مفهومی نـخواهد داشـت . دستکاری نمادها به درستی به‌ ما‌ فرصت‌ مـی دهنـد تـا بـا دیگـران در قالـب فرهنـگ خودمان مراوده داشته باشیم . هرچند که‌ گاهی‌ کاربرد‌ برخی از این نماد ها در این جهـان چندفرهنگی موجب شرمساری یا تـضاد و حـتی‌ درگیری‌ شود . نشانه ها و شیوه های سازمان دهی آنها در قالب کد ها و یـا‌ زبـان‌ هـا‌ ، پایـه و اسـاس مطالعات ارتباطی هستند.نشانه ها در شکل های مختلف ظـاهر مـی شـوند‌ ماننـد‌ کلمـه ، حـرکات سـر و دست ، عکس و یا حتی ویژگی های معماری . علم نشانه شناسی‌ که‌ همـان‌ مطالعه نشانه و کد ها و فرهنگ است ، دغدغه خاطرش این است که ویژگی های اساسـی نشانه‌ ها‌ و شیوه کارکرد آنـها را در زنـدگی اجـتماعی به اثبات برساند.( فیسک، ١٣٨٧‌:٣٨٧‌.)

زبـان‌
هـلن کـلر فردی بسیار مشهور در عصر خود بود ، چرا کـه فراتـر از مـدت زمـانی‌ کـه‌ از‌ کودکی ، کور و کر و لال بود ، و ناتوانائی هـای گفتـاری و دیـداری و شـنیداری داشــت ، سـختی‌ کـشید و محرومیت های زیادی تحمل کرد و به خـاطر فقـدان ایـن تـوانـائی هــا از دنیای مملو از‌ نمادها‌ بریده بود و همین امر پیشرفت های اجتماعی وی را نیز مختل کرده‌ بود‌ . او تنها در زمانی که معلم اشـ‌ خـانم‌ «آنـا‌ مانیسفلد سـولیوان » دیوارهـای سـکوتش را شکست ، توانست‌ به‌ قدرت های خـدادادی بشری دست یابد . معلم وی از طریـق آمـوزش نمادها توانست‌ وی‌ را از این حالت نجات‌ دهد‌ . ایـن زن‌ کـه‌ بعـد‌ هـا خـود نیـز در زمــره آمـوزش‌ دهـند‌ گان دیگران در آمد ، لحظاتی را بیاد می آورد که وی نمی‌ توانست‌ مفـاهیم زبـان را درکـند .

او می‌ گوید: «ما در یک‌ سرازیری‌ حرکت می کردیم و در حـالی‌ کـه‌ بـوی خوشـی بـه مشـامم مـی خــورد (مـاننـد بــوی چیـزی مثـل آب نبـات چـوبی‌) بـه‌ سـر چـاه آب مـی رسیدیم‌ .کسی‌ از‌ چاه آب مـی‌ کـشید‌ و آن را در حـوضچه‌ ای‌ می ریخت . معلم من دسـتانم را به زیر آب روان می گرفت و درست زمانی‌ که‌ سردی آب را در انکشتانم حـس‌ مـی‌ کـردم ، او‌ کلمه‌ « آب‌ » را می گفت و سپس‌ هر یک از حروف آن را برام تکرارمی کـرد .تکرارهـا ابتدا به آرامـی و سـپس به‌ تندی‌ صورت می گرفت و من هنوز بر‌ جـای‌ خـود‌ خشـگم‌ زده‌ بـود . امـا کـم‌ کم‌ تمام حواس خود را جمع می کـردم و بـر حرکـت انگشـتان دسـت هـای معلمم تـوجه مـی کردم‌ و با‌ انگشتانم‌ ، حرکت دست معلم را که با تکرار‌ حـروف‌ آب‌ بـرایم‌ در‌ هـوا‌ تـکان مـیداد ، یاد می گرفتم و این نشانه ها را به خاطر می سپردم .ناگهـان چیـزی مرموز از شناختن برخی از الفباء و حـتی اشـیاء که آنها را انگار‌ فرامـوش کـرده باشـم ، بـه خاطرم آمد. دچار هیجان عـجیبی بـودم و انـگار به طریقی راز کلمه ها و زبان بر من گشوده شده ، من یاد گرفتم که آب به معنی سـرمای فـوق‌ العـاده‌ ای اسـت کـه در میـان انگشـتان دستم می غلطید. این کلمه زندگی بخش مرا هـوشـیار کــرد و بـه مـن روشـنائی ، امیـد و شادی بخشید» .(کلر ، ١٩٠٣ ص ٢١ و٢٤)

معمولا زبان به‌ کل‌ مجموعه واژه ها و شیوه هـای تـرکیـب کــردن آنهـا (دسـتور زبـان ) دلالت دارد که به وسیله یک ملت ، یک قوم و یا یک نژاد به‌ کار‌ بـرده مـی شـود . امـا ایـن‌ اصطلاح‌ با کاربست هـا و مـشکلات تـخصصی در حوزه مطالعات ارتباطی گره خورده اسـت .

در کـاربست مـعمولی اینواژه ، فرض بر این است که :
الف – زبان ، یک‌ زبان‌ خاص است مانند زبان‌ ولزی‌ و یا زبـان انـگلیسی .
ب – زبان شیوه نام گذاری اسـت یعـنی ابزاری اسـت بــرای نــام گـذاری اشـیائی کـه در جهان وجود دارنـد .
ج – زبـان ابزاری برای‌ ابراز‌ کردن اندیشه هائی است کـه در درون ذهـن افـراد وجـود دارد.
هـیچ یک از این کـاربست ها در مطالعات ارتباطی دست نخورده بـاقی نمانده است .
زبان ، کـلید ورود بـه جهان‌ فرهنگ‌ ، سیستمی از‌ نمادهاست کـه بـه اعضـاء یـک جامعـه اجازه می دهد تا با دیگران ارتباط برقرار سازد. این نماد‌ هـا ، کـه گفتارها و نوشتارها ی مـا را شکل مـی دهـند و کـاملا از‌ نظر‌ فرهنگی‌ مـتفاوت هـستندو از الفباء گوناگونی نیز تـرکیـب یافـته اند ، در سرتاسر گیتی به کاربرد دارند وحتـی اصـول‌ و ‌‌قراردادهـای‌ نگـارش را نیـز دگرگون کرده انـد.
زبـان چـینی ، زبـان اصـلی ٢٠ درصـد مردم کره زمـین اسـت و حدودا یک بیلیون و سیصـد میلیون نفر را در بر می گیرد . بعد از آن زبان انگلیسـی اسـت کـه زبـان‌ مـادری بــیش از شـشصد وپنـجاه میلیون نفر است و حدودا ١٠ درصد کل مـردم جـهان را شـامل مــی شــود .
 
 
+++  این نقشه جهان ، نشان دهنده مکان هائی است‌ کـه بـه زبان چینی‌ صحبت‌ می کنند.
 

+++ نقشه‌ جهان ، نـشان دهـنده کشورهائی که به زیان انگلیسی صحبت می کنند

برای مردم سراسر دنیا ، زبان در‌ اوج‌ مفهوم خـود ، تکلیـف « انتقـال فرهنـگ‌ » را‌ بــه‌ عـهده دارد. فرآیندی‌ که‌ به وسیله آن فرهنگ‌ نسل‌ کنونی به نسل هـای آتـی انتقـال مـی یابد ، درست به همان صورتی که بدن‌ ما‌ ژن های اجدادمان را در درون‌ خود‌ دارنـد . مـی‌ توان‌ ادعـا‌ کـرد کـه زبان به‌ ما قدرت دسـترسی بـه خـرد و خرد وروزی را هدیه می دهد.
مردم کشورهای مختلف دنیا‌ به‌ زبان های مختلف و حتی گـویش هـای‌ متفـاوت‌ تکلـم‌ می‌ کنند‌ .نقش مهارت های‌ زبانی‌ این نیست که تنها ما را با دیگران پیونـد بـزنـد و یـا بــا گذشـته هایمان و آنچه که از نیاکانمان به جای مانده آشنا سازد و یا مفاهیم وطرز تفکر اجـدادمان را بـه‌ ما‌ انتقال دهد ، بلکه تصویر های ذهنی ما نسبت به همدیگر و تصوراتمان نـسـبت بــه مـحیط اطرافمان را می سازد و با اتصال نماد ها به یکـد یگـر از طریـق زبـان ، مـی توانـد‌ حـداقلی‌ از امـکانات‌ آینده را برای ما فراهم سازد .
زبان ، هم از طریق گویائی و هم نوشتاری ، بـشر را بـه عـنوان‌ مخلوقاتی کـه مـی تواننـد خود را بشناسد ، متفکر باشد ، و به محدودیت‌ های‌ خود‌ واقـف باشـند، و مـهـم تــر اینـکـه نسبت به عاقبت زندگی خود که همانا مرگ و نیستی است هوشیار بـاشـند‌، ‌‌مــی‌ شناسـد .
قدرت نمادین ما ، هنوز ما را قادر می سازد تـا رویـا ببینـیم‌ و بـا‌ تخیلاتمـان‌ بـرای خـود بـهترین نـوع زندگی را تجسم کنیم و با تلاش و کوشش مداوم این دنیای رویائی‌ و خیـالی را به واقعیت بـدل کـنیم و زندگی واقعی خود را بر مبنای خواست‌ هـایمان بـسازیم .
 
آیا زبان واقـعیت هـا را شـکل می دهد ؟
آیا مـی تـوان گفت که ژاپنی هـا بـه یک زبان صحبت و فکر می کنند و دنیا‌ را‌ نسبت به آندسته از مردم جهان که به زبـان هـای انگلیسـی ، فرانسه، اسـپانیولی ، فارسـی ، عربـی ، روسـی یا آلمـانی صحبت و فـکر مـی کـنند، متفاوت تر از دیگران تـجربه می کنند‌ ؟ پاسخ‌ به‌ این پرسش مثبت است . همان‌ طور‌ که‌ هر یک از زبان ها نمـاد هــای مـربـوط بـه خـود را دارند ، به همان صـورت این نـماد هـا ، واقـعیت هـای زندگی‌ آنان‌ را‌ مـی سـازند . در حقیقـت ، نماد های زبانی ، بلوک‌ های‌ تشکیل دهنده ساختمان واقعیت ها هستند.
هر چند تمامی زبان هـا با آمیختن نمادها و بیان کلمات ترکیبی، برتری های حسی زبـان خود‌ را‌ بیان‌ می کنند ، اما آندسته از مردمانی که دارای دو نـوع زبـان هسـتند‌ و یـا‌ چنـد‌ زبانه اند اغلب می توانند ایده مفردی را بیان و یا تـصدیق و تـائید کنند کـه‌ لمـس‌ کـردن‌ این ایده ها از طریق بیان آن به زبان فرانسه و انگلیسی ، قابل درک تر‌ از‌ بیان آن به زبـان چینی است.
 
فرهنگ ایده آل – فرهنگ واقعی‌
جوامع مختلف بـا ارزشـها‌ و هـنجارهای‌ متفاوت ، مسـیر هـای هـدایتی را بـرای مـردم و اعضاء خود ترسیم کرده اند . گرچه این عناصر فرهنگی رفتارهای واقعی را تـشـریح ‌ ‌نـکـرده اند که ما چگونه باید رفتار کنیم تا به عاقبت‌ به خیری بـرسیم ، لکـن بـاید بـه خـاطر داشـته باشیم که فرهنگ ایده آل ، (تعهـدات اجتمـاعی کـه بـه وسـیله ارزش هـای فرهنگـی و هنجارها تـعیین شده است ) همانند فرهنگ واقعی نیستند ( نمونه هـای‌ واقعـی‌ اجتمـاعی که فقط انـتظارات فرهنگی را افزایش مـی دهـنـد ) . بــرای بـه تصـویر کشـیدن اعترافـات بسیاری از زنان و مردان در مورد ضرورت و اهمیت وفاداری به همسرانشـان بعـد از ازدواج در مطالعاتی‌ که‌ توسط پژوهشگران در ایالات متحده امریکـا صـورت گرفتـه ، حـدودا ٢٥ درصد ازمردانی که ازدواج کرده اند ، و ١٠ درصد بانوان ازدواج کـرده ، اظهار بی اعتمـادی نسبت به همسرانشان را به‌ صراحت‌ اعلام کرده اند.(لائومن). متاسفانه اینگونه توصـیف از بی اعتمادی ها در اکثر جوامع رایج و معمول شده است .حتی گفته می شود هـیچ کـس در تمامی طـول زنـدگی مشترک‌ خود‌ یک‌ حالت ایده آل و سرتاسر رضایت‌ بخشـی‌ در‌ ایـن جوامع نداشته است . اما فرهنگ معنوی ، ترغیب کننده ای بسیار سخت و محکـم بـرای شکل دادن به زندگی انفرادی مردم است‌ . درعین‌ حال‌ به قـول گـفتنـی بـایـد گفتـه هـای قدیمی را به یاد بیاوریم که « آنچه که می گوئیم باید بدان عمـل کنـیم ، نـه آنچهـرا کـه عمل‌ می‌ کنیم‌».
 
فرهنگ متعالی و فـرهنگ عـامه
تعداد و تنوع فرهنگی ریشه در طبقات اجتماعی دارد. ما هـم در گفتگوهـای روزمـره ، معمولا سـعی مـی‌ کـنیم‌ تا اصطلاح یا عبارت فرهنگ‌ را‌ محتاطانه مطرح کنـیم ، و ایـن بـه خاطررعایت شکل تنوع و شکل های مختلف آن از جـمله هـنرهای فـلسفی ، مانند ادبیـات اجتماعی ، موسیقی ، رقص های دسته جمعی‌ یا‌ رقص های محلی ، طـراحی‌ هــا‌ و نقاشـی ها و غیره است . ما به هنرمندان و نویسندگان سمفونی ها و نمایشـنامه هـا و کتـاب هـا احترام خـاصی قـائلیم و حتی در تکریم آنان جوایزی را هم اهدا می کنیم و همین طور بـه‌ هـنرمندان‌ تـئاتر و سینما و طراحان برنامه های هنـری بـه عـنـوان هـنـر بـرخاسـته از بطـن فرهنگ ها، زیرا که برون داد آنان « زیبـاترین چـیزها در زندگی روزمره ما » هستند .

جامعه شناسان یک اصطلاح اختصاری«فرهنگ متعالی» را برای رسیدن به الگوئی کـه‌ نخبگان‌ یک جامعه آن را مـی شـناسندبکار مـی برند. فرهنگ عامه اما الگوهائی از فرهنگ را در بـر مـی گـیرد کـه بـوسیله جـامعه درسطح بسیار وسیعی اشاعه یافته باشد .به‌ عنوان‌ مثـال کتاب را می توان نام برد که درنفس خود یک الگوی فرهنگ عامه است .
حس مشترک ما ممکن است چـنین شائبه ای را پـیش بیـاورد کـه فرهنـگ متعـالی‌ از‌ فرهنگ‌ عامه مردمی در رتبه بالاتری‌ قرار‌ دارد‌ . با این همه ، با نگـاهی بـه رونـد تـاریخی می توان دریافت که زندگی نخبگان اندکی بیش از طول زندگی زنـان و مــردان‌ مـعمـولی‌ است‌ ، اما برای جامعه شناسان ساده نیست که ایـن‌ ارزیـابی‌ هـا را دور بریزنـد و بـا یـک معیار عام ، اصطلاحی بنام فرهنگ را محک بزنند .برای اینکه به تمامی الگوها‌ در‌ مسـیر‌ زندگی اجتماعی بـرسند ، حـتی اگر چه برایشان مشخص شود که‌ ایـن الگوهـا ی فرهنگـی تماما عامه بوده است . (گانز-١٩٧٤)
ما در برابر‌ قضاوت‌ های‌ تند و تیز در مورد شایستگی های فـرهنگ مـتعالی ، و اینکه این فرهنگ‌ با‌ فرهنگ عـامه در تـضاد است ، به دو دلیل عمده باید مقاومت کنیم : اول اینکه نه نخبگان‌ جامعه‌ و نه‌ مردم عادی آن ، هیچ کدام دارای منافع و ارزیابی یکسـانی نیسـتند و مردم در‌ هر‌ دو‌ طبقه بندی ذکـر شـده در صد هـا مـورد مـتفـاوت هـسـتند. ثانیـا مـا اگـر فرهنگ‌ متعالی‌ را‌ تحسین می کنیم ، به این دلیل است که ذاتا بهتر از فرهنگ عامه مردم‌ است‌ و یا اینکه حامیان آن دارای جایگاه بالاتر اجتماعی هستند و احتمـالا دارای ثـروت و یا‌ قدرتند‌ یا‌ پرستیژ اجتماعی دارند . بـه عـنوان مثـال بایـد چنـین فـرض کنـیم کـه هـیچ تفاوت عمده‌ ای‌ بین یک ویلن نواز و یک ویلن نیست ، هر چند که ما در این‌ جا‌ بـه‌ آلات موسیقی اشاره می کنیم اما در یک مسیر طولانی ، ممکن است که آن ابــزار‌ مـوسـیقی‌ در جهت تـولید یک نوعی موسیقی مورد استفاده قرار گیرد به نحوی‌ که‌ مـورد‌ پسـند مـردم واقع شود . مردمانی که در مـوقعیت های اجتماعی برتر قرار دارند . اما باید‌ اذعـان‌ کـرد‌ ، زمانی کـه مـوسیقی دان ، سـازی را می نوازد ، قطعا مورد تشویق و قـدر‌ دانـی‌ همـه مـردم قرار می گیرد ، چه از پائین ترین تا بالاترین رده اجـتماعی.
 
خـرده فرهنگ
اصطلاح‌ خرده‌ فرهنگ به آن دسته از الگوهای فرهنگی اشاره دارد کـه برخـی ازبخـش‌ هـای‌ یک جـامعه مـدنی را تشکیل می دهد‌ . نوجوانان‌ یا‌ برخی ار مردمـان بـومی و حتـی بی خانمانان‌ ، رانندگان‌ مسابقات اتومبیل رانی رالی ، گـروه های موسیقی جاز و شاید خود جامعه شناسان ، همه‌ و همه‌ نشان دهنده الگوهای فـرهنگی هستند‌ . این‌ خیلی سـاده‌ ، امـا‌ گاهی‌ نادرست است که مردم را در‌ گروه‌ های خرده فرهنگ جای دهـیم. تقریبـا تمـامی مردم به طور همزمان در‌ خرده‌ فرهنگ ها ی متعددی مشارکت دارند و ما‌ اغلب نسبت به بسیاری‌ از‌ آنان هنوز تـا حدودی تعهد‌ داریم‌ . در بسیاری موارد هرچند کـه ویژگـی هـای مهم فرهنگی مانند قومیت یا مذهب‌ مردم‌ را نسبت بـه یکـدیگر پیونـد‌ داده‌ ، امـا‌ گـاهی اوقات نیز‌ ما‌ شاهد حوادث غم انگیزی‌ نیز‌ بـوده ایـم . مــثلا کشـور یوگسـلاوی در اروپـای شرقی را به خاطر بیاوریم.
آشوب های‌ پیش‌ آمده در یوگسلاوی ، برخاسته از برخی‌ از‌ سنت های‌ مبهم‌ و متنوع‌ فرهنگی آنان بوده است‌ .این کشور کوچک که قبل از تقسیم شدن به اندازه یک اسـتان بــا ٢٥ میلیون‌ نفر‌ جمعیت بود ، از دو نوع الفباء‌ استفاده‌ می‌ کنـد‌ و سـه‌ نـوع مـذهب در‌ آن‌ اشاعه می شود و به چهار زبان صحبت می کنند و ماوای ٥ نوع ملیت هم هست .و اکنـون بـه‌ شـش‌ جمهوری‌ سیاسی تقسیم شده و تحت نفوذ فرهنگی هفت‌ کشور‌ اطراف‌ خود‌ قـرار‌ دارد‌.  قطعا کشمکش های فرهنگی این ملت را در جنگ غیر نظامی درگیر ساخت . بـا ایـن حساب میتوان ادعا کرد که خـرده فـرهنگ هـا منابعی هستند نه صرفا‌ مـتنوع و خـوشایند ، بـلکه ممکن است موجب بروز تنش و خشونت های نا بهنگام شوند.(سکولیک ١٩٩٤).
 
از دیدگاه تاریخی، ما از فرهنگ موزائیکی کشور کانادا دریافته ایم که اعـضاء بـسـیاری از‌ مـلت‌ ها در یک سرزمین وسیع مانند کانادا ، گرد هم آمـده انـد و امورات زنـدگی خـود را با همکاری هم و هم بخشی با یکدیگر سر وسامان می دهند .اما تصورما در‌ مـورد‌ ابعـاد و انـدازه ومـیزان تـنوع فرهنگی آنها تا چه اندازه توانسته است به طور دقـیق کـاربرد اصـطلاح فرهنگ موزائیکی را تشریح کند.؟ یکی از‌ عوامل‌ پیچیدگی این ملت ایـده الیسـتی‌ ، ایـن‌ است که تنوع فرهنگی در این کشور بـه جـای اینـکه دقیقا درگیر انواع و تفـاوت هـا شـده باشد ، سعی می شود بـه درسـتی مدیریت وسرپرستی‌ شود‌. بسیاری از مواقع آنچه‌ کـه‌ مـا به عنوان «سلطه » یا «فرهنگ غالب » از آن نـام مـی بــریم ، الگـوهـائی از نــوع فرهنگـی هستند که به وسیله بسیاری از بخش های قدرتمند ی از جمعیت ساکن وعـلاقه مـنـد‌ در‌ جـامعه جریان می یابند . ودر مدت زمانی که ما زندگی زیان بارمان را به خرده فرهنگ هـا واگـذار کـردیم ، بـر ما تسلط می یابند . این مسئله غیرقابل حل ، برخی پژوهشگران‌ را‌ به سـوی‌ روشـن کـردن تـجربیـاتی کــه اعضاء کمتر قدرت یافته در جامعه ما هستند ، هدایت کرد. در یک رویکرد‌ تـازه کـه مــا آن را « چـندفرهنگی » نـام نهاده ایم .
 
آیا بحث مشترک دیگری در زمینه فرهنگ و الگوهـای آن بـین موافقـان و مخالفـان و انـدیشه ورزان این حـوزه مطالعـاتی‌ وجـود‌ دارد؟ در‌ واقـع همـه موافـق انـد کـه‌ تمـامی‌ مردمان‌ جهان در هر کجای دنـیا کـه بـاشند و با هـر نـوع فرهنگـی کـه دارنـد ، بتواننـد زندگی اجتماعی مسالمت آمیزی را بادیگران داشته‌ باشند‌ ، افـزون‌ بـراین ، خواهان آننـد که تمام آحاد جامعه خصوصا‌ اقلیت‌ هـا کـه دارای فرهنگهـا ی خــاص خــود هـسـتند ، بتوانند با آزادی و آرامش کامل و مطابق آداب و رسوم و سنن خود در ایـن‌ مسـیر‌ گـام‌ بردارند و میراث گذشتگان خـود را پا بـرجا نـگه دارند . زیرا‌ در جائی که توازن فرهنگی به هم می خورد ، دقیقا نقطه ای اسـت کـه تفرقـه ایجـاد مـی شـود‌ . صـاحب‌ نظـران‌ عرصـه فرهنگ ، معتقدند که هیچ نژاد و قومی برتر نیست و هـمـه ارزشـ‌ هـا‌ و هنجارهـا در یـک جامعه متکثر ، دارای حرمت و احترام هستند ، زیرا فرهنگ برخاسته از اندیشه ها و نـیازها‌ ،بـه‌ عنوان‌ یکی از عوامل توسعه محسوب می شـود و تـوجه بـه این عرصه موجب‌ شـکوفائی‌  و متعالی‌ شدن آن می گـردد.

 

مـنابع :
مجد نیا، مجید؛ مجله: علوم خبری، پاییز 1392 - شماره 7 ‏(32 صفحه - از 77 تا 108)
تراسبی دیوید .افتصاد و فرهنگ ، ترجمه کاظم فرهادی، نشرنی، چاپ‌ جهارم‌
اصغرتاش‌ .عبدالرضا -فرهنگ و تـعاریف . وبـلاگ .مدیریت فرهنگی
فیسک ، جان‌ . (١٣٨٧‌) مـفاهیم کـلیدی ارتباطـات ، تـرجمـه : مـیـر حـسـین رئـیس زاده ،تهران : فصل نو .
 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۲/۱۸
وجیهه غلام‌حسین‌زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی